برسام عزیزبرسام عزیز، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

بهانه زندگی من و بابایی

اولین واکسن پسرم

گلمممممممم دوماه شدی و باید واکسن تو میزدیم......از قبلش خیلی استرس داشتم که من دست تنها چکار کنم مامانی هی میگفت بیا خونه ما اینجا واکسن میزنیم که کمکت باشیم ولی من نرفتم گفتم راه دوره بابایی هم تنها میمونه گناه داره صبح روز یکشنبه 31 مهر 92 دقیقا دوماه شدی ساعت 7 صبح بابایی رفتیم مرکز بهداشت...اولین نفر هم بودیم.....وایسادیم تا 8 صبح که خانمه اومد صدامون زد رفتیم توووووو از قبلش بهش استامینوفن داده بودمم...خانمه به بابایی گفت بخوابوش روی پات بعد به من گفت پاهاشو محکم بگیر... اولین آمپول و زد به پای راستت یهووووووووووو جیغت رفا تو آسموناااااااااااااا...دیدم خانمه گفت وای در اومد نگو سوزن سرش از سرنگ جدا شد.....یعنی نتونسته بود و...
10 مهر 1392

دوماه گذشت..یک عالمه اتفاق

ناز گلم سلاممممممم البته اصولا نازگل رو برای دخملا میگن ولی نمیدونم چرا من همش به تو میگم نازگلم بس که نااااااااااااازی مثل گل... امروز 10 مهر شما دوماه 11 روزته عشقم که داری روز به روز بزرگ میشی..دلم میخواد همینطوری نی نی بمونی...انقدر درکنارت احساس خوبی دارممممممممممم که نگو...نمیدونی چطوری دیوانه وار عاشقت شدم خوب پسرم رو 15 شهریور 92 بود به بابایی گفتم بیا برسام ببریم آتلیه تا نی نی ازش چند تا عکس خوشمل بندازیم..رفتیم همون آتلیه که رفته بودم عکس بارداری انداخته بودم...   خانمه گفت لباسشو در بیارید میخوام ازش عکس لخت بندازم.. اولش خیلی اذیت کردی گریه میکردی..ما هم با هزار ترفند و لالایی خوابوندیمت..بعد از اینکه خواب...
10 مهر 1392
1